رویش طلایی کوچولوها
 
آیکن گفتگو با ما آیکن چت ایتا آیکن گفتگو با ما

چرا پنج سالگی بهترین دوران کودک است ؟

 
چرا پنج سالگی بهترین دوران کودک است ؟
در پنج سالگی شما با موجودی روبه رو هستید که گفته شده بهترین ایام زندگی کودک و بهترین وقتی است که پدر و مادر با فرزند خود دارند،‌همان گونه که دو و نیم سالگی بهترین ایام است. کودک پنج ساله را فرشتگانی می دانیم که در این جهان و با ما زندگی می کند. بهترین ایام زندگانی خودشان را هم کودکان پشت سر می گذارند و غالبا خاطرات این ایام برایشان بهترین هست.
 چرا پنج سالگی بهترین دوران کودک است؟

در پنج سالگی شما با موجودی روبه رو هستید که گفته شده بهترین ایام زندگی کودک و بهترین وقتی است که پدر و مادر با فرزند خود دارند،‌همان گونه که دو و نیم سالگی بهترین ایام است. کودک پنج ساله را فرشتگانی می دانیم که در این جهان و با ما زندگی می کند. بهترین ایام زندگانی خودشان را هم کودکان پشت سر می گذارند و غالبا خاطرات این ایام برایشان بهترین هست. تولد اجتماعی کودک صورت گرفته و می دانیم که تولد سلولی نه ماه قبل از آمدنشان به این جهان است. تولد زیستی در وقت تولد هست. تولد یک سالگی آن ها را تولد روانی می دانیم اما پنج سالگی تولد اجتماعی است . به این معنا که کودک توان این را پیدا می کند که خودش را جای دیگران بگذارد، حس و احساس و نظر دیگران را درک کند ، حالات آن ها و نیازهای ان ها را تشخیص بدهد و بنابراین در ارتباطش با دیگران از نوعی اصول اخلاقی و انسانی در دوران کودکی بهره مند بشود و آن را به نوعی در عمل مورد استفاده قرار بدهد. این خود را جای دیگران گذاشتن سبب می شود که برخی از اوقات نگرانی او درباره ی دیگران بیش از حد مسائل و مشکلاتی باشد که آن ها دارند و غالب اوقات غصه ی او می تواند قصه ی زندگی دیگران باشد،به همین جهت است که در این گونه موارد باید او را کمک کرد و باید آموخت که احتمالا کاری را که می تواند باید انجام دهد ،‌اما برای آن چه که از عهده ی او ساخته نیست باید خودش را آرام کند و آن را بپذیرد ،در عین حال به این نکته توجه داشته باشد که دیگری و یا دیگران علاوه بر این که مسئولیت خودشان را دارند ،‌دوستان و عزیزانی دارند که به آن ها کمک می کنند. بنابراین آن ها نباید نوعی درد و رنجی را که ممکن است خود برای خویشتن به وجود بیاورند را تشدید و تقویت کرد ،زیرا با حسن نیت بسیار مایل هستند که زندگی را برای همه به بهترین صورت ممکن خودش دربیاورند. آن چه که اهمیت دارد این هست که کاملن در این دوران فرزند من و شما آماده ی هم کاری و یاری و کمک و مهربانی است . به گونه ای که غالب اوقات می تواند از حق و سهم خودش بگذرد. حق خودش و دیگران را تشخیص می دهد، سهم خودش  و دیگران را متوجه است،‌نوبت را رعایت می کند و رعایت حال دیگران برای او صفتی بسیار برجسته و باارزش است. حتی تا آن جا پیش می رود که نظر دیگران را به نظر خودش تشخیص می دهد و معمولا اگر فرصتی به او داده شود، رای اکثریت را به عنوان نظر درست می فهمد و می پذیرد و بر مبنای آن عمل می کند،‌گرچه خودش احتمالا نظر دیگری داشته. به خاطر همین هست که در ارتباط با دیگران نه تنها بچه ها که بزرگ سالان هم او را دوست دارند. این رعایت قوانین را با انعطاف و توانایی سازگاری انجام می دهد که او را از مرحله ی خشک و سخت گیر بودنی که در سنین بعدی ممکن است پیدا شود دور نگه می دارد و ضمنا در انتخاب کلمات و جملات نهایت کوشش را می کند. زبان شیرین و کلامی مهربان و خوب دارد ،‌مبادی آداب هست،‌آداب و ادب اجتماعی را رعایت می کند،‌برخوردش با بزرگ سالان به گونه ای است که معمولا از او انتظار می رود یا احتمالا فرزند خوب باید او را رعایت کند. در جهت طرح مسائل و حل مشکلات خودش می رود. آن را می تواند به راحتی مطرح کند و از آن جایی که خوش حال و شاد هست آن را با خشم و اخم به نوعی در میان نمی گذارد و به دنبال راه حل هست و به خاطر خوش بین و امیدوار بودنش هست که غالب اوقات می تواند به نوعی با دیگران کنار بیاید. همیشه می خواهد کاری انجام دهد، کمکی بکند،‌راه نمای کسی باشد. در این گونه موارد مخصوصن با پدربزرگ و مادربزرگ و عزیزان دیگر رابطه ای بسیار خوب دارد. وقتی که به مهمانی یا سراغ آن ها می آید،‌مدتی وقت را با آن ها صرف می کند،‌گرچه ممکن است گوشه ی چشمی به بازی بچه های دیگر داشته باشد، اما متوجه است که باید دقایقی را این جا و آن جا ،‌با وجودی که احتمالن ترجیه او نیست به خاطر دیگران صبر کند و بگذرد. میل بسیار به آموختن دارد و بنابراین کوشش می کند که در زمینه های مختلف بیاموزد. برای انجام کارها اجازه می گیرد و منتظر فرصتی می شود تا آن اجازه را مطرح کند. به والدین خودش بسیار نزدیک است و به نوعی به دنبال مادر و ستایشگر مادر است،مخصوصا وقتی که دختر باشد و کار همانند سازی را با او انجام داده باشد،حضور و وجود مادر را به عنوان بزرگ ترین نعمت جهان می داند. با دیگران خوش حال و راحت است ولی در حالی که با دیگران است به یاد پدر و مادر است ، در حالی که ممکن است به آن ها تلفن کند  و یا منتظر تلفن باشد . در حالی که بچه های سه –چهارساله احتمالا در وقت بازی با دیگران فراموش می کنند که اصلا پدر و مادری داشته اند و اگر از آن ها بخواهید که پای تلفن بیایند و با پدر و مادر صحبت کنند احتمالا تمایل و علاقه ای جز در موارد استثنائی نخواهد داشت، در حالی که فرزند پنج ساله ی من و شما مایل هست که گزارش را بدهد ، از حال خودش شما را باخبر کند و از حال خوب شما هم مطلع شده و خوش حال می شود . از خودش خوشش می آید ، احساس خوبی راجب خودش دارد. ایامی را به آشکار و پنهان جلوی آینه می گذراند. بعضی از اوقات لباس های مختلف را امتحان می کند،‌ای بسا لباس پدر و مادر را به نوعی برتن می کند و مایل هست که مانند آن هاباشد و در این زمینه احتمالا در پنهانی برای خود بازی ها و کارهایی را دارد. به آرایش خودش و لباس خودش اهمیت می دهد. انتخاب رنگ و لباس برایش اهمیت دارد، نظر دیگران را جست و جو می کند،‌در وقت ورود به مهمانی منتظر می شود که از تصمیم خودش و از درست و خوب بودن آن به نوعی باخبر بشود. اداب معاشرت را می داند و مخصوصن فرصت مناسبی در پنج سالگی فراهم می شود که من و شما آداب ارتباط با دیگران را ، اداب خوردن غذا را،‌احتمالا تلفن کردن را و بقیه ی کارها را بیاموزیم. اشتیاقی که در جهت آموختن این کارها دارد ، فقط از آن این دوران هست و قبل از آن نه مفید است و نه علاقه مند ولی هم اکنون مایل هست که طریقه ی به کار گرفتن درست قاشق یا چنگال و کارد را بیاموزد. چگونه باید از ظرفی که مشترک هست غذای خودش را بردارد،‌آیا باید حرکت کند آیا باید درخواست کند و آن را به چه صورتی باید انجام دهد .‌ اگراشتباهاتش  را به او گوشزد کنید به راحتی می پذیرد. او میتواند مسولیت پذیر باشد و برای دیگران کار انجام دهد.و باید از آنها خواست که مراقب خودشان و بچه های کوچکتر باشند .

شریک و سهیم کردن دیگران در آن چه که متعلق به ما هست احتمالا تا سه سالگی نباید انجام بشود. یعنی کودک  آن چه را که متعلق به خودش میداند را دوست ندارد با کسی شریک شود . حدود چهارسالگی توان این را پیدا می کند که آن چه که از آن او نیست ولی اجازه ی استفاده ی آن را دارد با دیگران شریک بشود ؛‌به همین جهت است که کودک می تواند در محیط آموزشی آن زمانی که تعداد اسباب بازی یا وسایل کم هست،‌در چهارسالگی به بعد نوبتش را رعایت کند،‌با دیگران شریک و سهیم باشد،‌در حالی که قبل از آن باید به تعداد بچه ها اسباب بازی باشد. اما در پنج سالگی،علاقه ی او حتی به شریک و سهیم کردن آن چه که دارد ، در اختیار گذاشتن غذای خودش با دیگری،‌با رقبت و با میل ،‌به این امید که لذتی که او می برد دیگران هم ببرد،برخی از اوقات کودک را در حد تعارف یا گونه ای اصرار قرار می دهد. بنابراین کودک پنج ساله ظرفیت و توان این را دارد که با دیگران شریک و سهیم بشود. حضور خواهر و برادر را دیگر مانند گذشته به عنوان خطری یا ضرری متوجه خودش نمی بیند ،‌می تواند از پدر و مادرش حتی بخواهد که توجهی به خواهر و برادر کوچک تر یا بزرگ تر کنند و از این بابت احساس بدی نخواهد داشت. آماده هست که در برخی از کارها اول در نوبت بعد آخر باشد و این وضعیت را می پذیرد. برای اولین بار آهسته آهسته موضوع اسباب بازی را به هم بازی می رساند و هم بازی را به دوستی . یعنی آمادگی آن را پیدا می کند که فقط به خاطر بازی به دیگران نزدیک نشود، بلکه علایقی و تمایلاتی به دیگران پیدا می کند و هم بازی های ویژه ای پیدا می کند که همیشه کوشش می کند که در آغاز با آن ها باشد و اگر نبودند به دنبال دیگران برود و زمینه ای را که به جهت دوستی و آن چه که تا قبل از شش سالگی اتفاق نمی افتد فراهم می کند. در نتیجه می تواند برای خودش هم بازی هایی را به عنوان دوست داشته باشد و تمایلش را در جهت ارتباط دائمی با آن ها نشان میدهد. موجودی است که مرتب و منظم است و مخصوصن در این جا فرصت بسیار خوبی پیدا می شود که نظم و ترتیبی را که درست می دانیم و دوست می داریم به فرزندمان بیاموزیم. اتاق خودش را، آن چه که از آن او هست را می تواند به صورت پاکیزه و تمیز و مرتب نگاه دارد. احساس افتخار از موفقیت های خودش و اعضای خانواده اش می کند و درباره ی آن صحبت می کند. کارها را مایل هست تا به آخر انجام دهد و همه چیز را پشت سربگذارد ،‌اما مایه ی بسیار مهمی که در این سن می تواند داشته باشد و آن را به نوعی پرورش دهد. از یک طرف پیروی کردن در جایی که باید هست ولی مسئله و موضوع رهبری است. کودک پنج ساله استعداد خودش را در جهت رهبری که بعدا می تواند نقشی از نظر ارتباطات اجتماعیش داشته را فراهم می کند. معلوم است که در این زمینه عامل اصلی رهبری به میزان هوش او بستگی دارد که اگر پسر و دختر باهوشی باشد توان این رهبری را دارد . توانایی های کلامی او و چگونگی ارتباط و سخن گفتنش و میزان لغاتی که احتمالن باید از دو هزار و پانصد گذشته باشد به او کمک می کند که بتواند این نقش را به خوبی ایفا کند.جثه و بدن او همراه با توانایی های فیزیکی و شاید بتوان گفت ورزشی او می تواند به او کمک بکند. خلاقیتی که برخی از اوقات می تواند از خودش نشان دهد و راه حل ها را ارائه بدهد. شجاعتی که در جهت انتخاب و یا داوطلب شدن درباره ی موارد مشکل و یا مبهم دارد . تحمل مخالف و مخالفت را و مخصوصا قبول اشتباه و شکست می تواند به او فرصت بدهد که رهبری برجسته بشود. بدون تردید توانایی او در ارزیابی واقعیت و به نوعی قضاوت درست در این زمینه و تصمیم گیری مبتنی بر آن نقش بسیار دارد و به هر حال کودکی که در محیط خانوادگی مناسبی بوده ،‌در خانواده ای که مشورت اساس کار بوده،‌خواهران و برادرانی داشته که چه کوچک تر و چه بزرگ تر از آن ها آموخته و می تواند خودش را در جایگاه و پایگاه دیگران قرار دهد ،‌همه و همه به او کمک می کند تا بتواند با بیان احساسش و نظرش ارتباط لازم را با دیگران برقرار کند. بنابراین سن پنج سالگی به برخی از بچه ها فرصت این را می دهد که نقشی در جهت رهبری را در زندگی اجتماعی خودشان تجربه کنند و از آن به بعد به عنوان کسی که در عین حال که پیروان خوبی هستند، رهبران برجسته ای می شوند را در خودش تقویت کند.

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید