شماره ی بیست و یك بی حال و بی حوصله بودن است
کودکان برخی از اوقات حتی فرصت شنیدن ندارند، علاقه ای به جواب گفتن ندارند، کلام شما را شنیده اند، حتی آن را انجام می دهند اما مایل نیستند که ارتباطی را برقرار کنند، همه ی ما در زندگی به چنین مرحله ای می رسیم.
علت این هست که در نظام طبیعت این چرخش و گردش هم سبب می شود که انسان بعد از مدتی در زمینه هایی احساس کند، کاری نکرده، هم خود این چرخش و گردش واقعن نوعی سرگیجه را به وجود می آورد که انسان مایل هست که یکباره خودش را رها کند و حتی کار لذت بخش و جالب دیروز را تکرار نکند.
معنایش نه بی اعتنایی است، نه منحرف شدن از مسیر زندگی.
بلکه درست مانند مسافری است که کنار جاده ای ایستاده یا به رستورانی رفته و در آن جا از رانندگی خودش را دور کرده، هدف را فراموش کرده و مایل است مدتی را در آن جا بگذراند.
از آن جایی که انسان دارای فراز و نشیبی هست، از آن جایی که انسان اوجی دارد و موجی می زند و عمقی دارد، و مخصوصا این در خصوص دختر خانم ها و خانم ها بیش تر است که حال موجی درونی وبیرونی دارند،من و شما در این گونه موارد که کسی در پایین ترین حال خودش هست باید او را رها کنیم چون می دانیم که دیر یا زود این بی حوصله و بیحال بودن،بی اعتنا و بی توجه بودن خواهد گذشت.
بسیاری از افراد در چنین حالتی است که خودشان را پیدا می کنند، نگاه دیگری به خودشان می کنند و متوجه می شوند که این نوع حالات نه تنها در بلند مدت بعد و آزار دهنده است مضر و خطرناک هم خواهد بود.
شماره ی بیست و دو بچه بودن هست
به این معنا که کودک سه ساله ی شما، برخی از اوقات مایل است که یک ساله باشد، مخصوصا اگر خواهر و برادر تازه ای پیدا کرده که آرزو می کند دقیقن جای او باشد.
دختر و پسر هشت ساله یا دوازده ساله ی شما مایل هست که مانند کودک سه – چهار ساله عمل کند و به همین جهت است که همیشه باید به بچه ها فرصت این برگشت و بازگشت را در حالات و رفتارشان داد، نه در امور اساسی و اصولی، نه آن زمانی که فرض کنید توالت ترینینگ او انجام شده و می تواند خودش را کنترل کند و در این زمینه خودش را رها می کند.
روزی که فرزند شما می خواهد درست مانند شیرخوارگی به آغوش شما به نوعی بخزد،آن زمانی که مایل هست شما با او برخوردی داشته باشید مانند کودک را قبول کنید.
تازه من وشما در بزرگ سالی حتی وقتی که چهل و پنجاه و هفتاد – شصت ساله هستیم کودک پنج ساله ای را همیشه با خودمان داریم که کودک درون در وجود من و شما ست و تعجب نکنید که در بسیاری از موارد ان زمان که فرزند من و شما چنین حالت بچگی به خودش می گیرد کودک ما هم جرأت و فرصت این را پیدا می کند بیرون بیاید و با او باشد، آن جاست که ارتباطی عمیق و بسیار دوستانه و صمیمانه که مبتنی بر شباهت و یکسانی هست بین دو نفر پیدا می شود و او احساس یکی بودن را من و شما به همین دلیل در برخی از موارد نسبت به عزیزانمان داریم.
به همین جهت است که باید به بچه ها فرصت داد که مانند یک کودکی چند سال کوچک تر از خود حرکت و عمل کنند، زیرا برایشان شادی و لذتی دارند که یادآور ایامی است که این چنین کوچک بودند، در حالی که امروز آگاه و توانا هستند می توانند این نقش را ایفا کنند و می توانند با شما و در کنار شما این چنین باشند و یا برخی از اوقات حتی در ارتباط با دیگران این چنین کودکانه رفتار کنند.
شماره ی بیست و سه:
درست عکس موضوع قبلی است، بچه ها در بسیاری از موارد مایل هستند که مانند بزرگ سال با آن ها رفتار بشود، اصلن دوست دارند و منتظر بزرگ شدن هستند.
به چند دلیل: یکی این که از این همه ضعف و نادانی و ناتوانی بیرون بیایند.
دوم این که همه ی کسان خوبی را دورو برشان داشته اند افراد بزرگ سال بوده اند، پس چه بهتر که من زودتر به جمع این خوبان بپیوندم، به همین جهت است که میلی درونی در کودک انسانی هست که خودش را بزرگ تر از آن چیزی که هست در مواردی بداند و به همین جهت است که باید بسیاری مواظب بود در بیان سنش چه چیزی را دوست دارد،بسیاری از بچه ها هستند که وقتی یک چهار ساله هستند، یا چهارسال و هشت ماهشان هست.
اگر شما بگویید چهار ساله خوش حال نخواهند شد و دقیقن خواهد گفت چهار سال و هشت ماهم است، زیرا چهار ماه دیگر پنج ساله خواهم شد.
به همین جهت است که مقارن یا بعد از تولدشان به نوعی افتخار امیز از مسیر و مرحله ای که پشت سر گذاشتند سخن می گویند و بیخود نیست که ما همه در کودکی میلی به بزرگ سالی داریم و خوش بختانه در بزرگ سالی میلی به جهت کودکی.
باید به آن ها فرصت داد که نظرشان را بگویند،باید با آن ها مشورت کرد، چه اشکالی دارد که شما پسر و دختر شش هفت ساله را یا هشت نه ساله را با خودتان به محل خرید ببرید و بگذارید او لباس شما و رنگش را انتخاب کند،.
بگذارید او برای شما کراواتی را انتخاب کند و آن را با افتخار و با توجه به انتخاب او بزنید و به دیگران بگویید ،بگذارید کودکان با احساس بزرگ بودن و بزرگ شدن خودشان، رفتاری را انجام بدهند که حتی مایلند من و شمای بزرگ سال با آن ها انجام دهیم.
زیرا در این بزرگ نشان دادن خودشان پیامی بسیار عمیق و زیبا مستتر است، تا آن جایی که برخی از اوقات توصیه می شود،در مواردی چه بهتر ،که پدر ومادر جایشان را با فرزندشان عوض کنند.
چه موضوعات جدی و شوخی. کار بدی کرده پسرم، دخترم، خودت را جای من بگذار، من می شوم جای تو، به من بگو کسی که چنین کاری کرده باید با او چگونه رفتار کرد.
یا در زمینه های دوستی و مهربانی می خواهیم به سینما برویم، بازی کنیم، برنامه ای داشته باشیم،مهمانی داریم، چگونه غذایی را فراهم و تهیه کنیم.
در یک چنین مواردی که مسائل جزئی هست،کودک انسانی احساس می کند که اهمیت و نقشی را دارد و آن را بسیار خوش حال خواهد کرد. حتی بچه ها در برخی از موارد مایلند رنج بکشند،از برنامه های خود بگذرند،حتی تحمل کنند،فداکاری کنند به خاطر شما. چنین فرصتی را این جا وآن جا نه به صورت دائم ،حتما باید به آن ها داد.
فرصتی که با خودش مسئولیت آزاردهنده و نگران کننده مانند مواظبت و مراقبت از خواهر و برادرشان ندارند،موضوعی که جزئی تر و کم اهمیت تر است و اگر اشتباهی شد و خطایی صورت گرفت می شود کاملا آن را نادیده گرفت.
(پیشنهاد میکنم قسمت های قبلی این مقاله را مطالعه فرمایید)