چکیده:
یکی از اهداف تربیت فلسفی، رساندن کودک به موضع اصلی فلسفه که همان خودشناسی است، میباشد. این مهم در آموزههای دینی نیز مورد تأکید فراوان است؛ چنانچه امام رضا(ع) فرمودهاند: بالاترین سطح تعقل و تفکر، خودشناسی است.
پس لازم است در جهتبخشی فلسفیدن و آموزش اندیشیدن به کودکان به سطح اعلای آن توجه شود.
در این مقاله سعی شده ضمن بیان آثار خودشناسی که مهمترین آن, مقدمهی خداشناسی است، توجه مسئولان و دستاندرکاران تربیت و پرورش کودک را به موضوع معطوف نماید.
مقدمه:
دوران کودکی، دوران زیرسازی، پیگذاری و ریشهدوانی وجود آدمی است. تناوری و ثمربخشی نهال وجود آدمی در آینده، بستگی به همِن ریشهها در کودکی دارد. کودک از همان ابتدا خواسته یا ناخواسته در راستای این تناوری در تلاش و تکاپوست.
«حس کنجکاوی» سرچشمهی طرح تمام معماهای بزرگ زندگی اوست. این حس عجیب او را به تفکر، پرسش و معماگری میکشاند. پرسش پیرامون خود، والدین، دوستان، درختان، دنیا و ...
گویا او گمشدهای دارد که با طرح سؤالات و بیان تفکرات درونیاش میخواهد آن را بیابد و هر چه جلوتر میرود، دریای موّاج سؤالاتش، پرتلاطمتر و عمیقتر میگردد.
امّا به راستی گمشدهی او چیست و در کجاست؟ کدامین ناجی و رهبر میتواند با او همراه شود و تا عمق این دریای بیانتها به جستجو بپردازد و او را به گمشدهی راستینش برساند؟
طرح سؤالات کودکان، خود بیانگر این است که آنها قدم در راه عقلانیت، تفکر و جستجوگری گذاشتهاند و گویی میخواهند قراری برای دل بیقرار خود بیابند و روزنهای به فضای بیکران اخلاق و انسانیت بگشایند و با شکوفایی و شناخت خود، مسیر شکوفایی دیگران را نیز هموار نمایند؛ در این مسیر شکوفایی و جستجوگری، هر چه امور را واقعیتر و عقلانیتر مییابند، برایشان دلچسبتر و خوشایندتر است. لذا دستیابی و ارائهی پاسخ شایسته به سؤالات کودکان از حساسیت و ظرافتهای خاص خود برخوردار است؛ زیرا این پاسخها باید در خور وضع و سن کودک و به زبان و در حد فهم او باشد تا به اقناع او بیانجامد، هر چند خود این پاسخها نیز توأم با تفکر و طرح پرسشهای جدید برای کودک است و البته از شک و سؤال نباید ترسید زیرا اینها پلی به سوی حقیقتاند. و این همان رسالت فلسفه است که با طرح پرسش و واداشتن به تفکر می خواهد به هدف والایی چون «جستجوی حقیقت» برسد.
البته باید توجه داشت در اجرای این برنامه و رسالت مهم، لازم است صبورانه و گام به گام کودک را تا رمز شکفتن، زایش و تولد مفاهیم و پرسشهای متعالی، همراهی کرد.
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
و خود این تدریجی و صبورانه جلو رفتن باعث میشود که تفکر و تأثیرات ناشی از آن، دوام و استحکام لازم را نیز بدست آورد.
چنانکه رسول اکرم(ص) نیز فرمودهاند: «محبوبترین کارها نزد خدا، بادوامترین آنهاست هر چند اندک باشد. »
فلسفه یعنی خودشناسی:
بیشک، بدون فهم دقیق از «انسان» بعنوان تنها موجودِ مختاری که شناخت حق و حقیقت و رسیدن به کمال برای او مسأله است نمیتوان از راههای وصول به تربیت صحیح و کمال و سعادت او سخن گفت.
تفکر وجه ممیز و شاخصهی اصلی اوست که به او دانایی و در نتیجه توانایی میدهد.
ای برادر تو همان اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
اما آنچه در این میان بسیار مهم و مسأله برانگیز است این است که مهمترین دانایی و تعقل چیست؟ بالاترین سطح تفکر و خرد کدام است؟
آنچه از احادیث و روایات دینی برمیآید و عقل نیز به آن حکم می کند این است که انسان باید ابتدا خود را بشناسد و با درک صحیح از خود در مسیر رشد و بالندگی قدم گذارد.
لذا آنچه به عنوان هدف اصلی تفکر و فلسفیدن باید بدان پرداخت، این است که باید کودک را در وادی تفکر و فلسفه تا آنجا پیش برد که به موضع اصلی فلسفه و عالیترین سطح تفکر یعنی «خودشناسی» دست یابد.
اندکی در خود نگر تا کیستی از کجایی در کجایی چیستی
امام رضا(ع) در ضمن حدیثی گرانبها این مطلب را به صراحت بیان فرمودهاند: «بالاترین تعقل و تفکر، خودشناسی است. »
امام علی(ع) نیز در این راستا حدیث معروفی دارند که میفرمایند: «خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا میرود.»
از این گوهرهای ناب درمییابیم که ارزش وجودی هر کس به فهم او از حقیقت هستی و درک موقعیت خود در این دایرهی هستی بستگی دارد و تا زمانی که به این فهم و درجه نرسد پاسخ بسیاری از سؤالات او بیجواب خواهد بود.
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
در آموزش فلسفه و تربیت فلسفی، مطالعهی تاریخ فلسفه و بیان آراء و نظرات فیلسوفان گذشته در مسائل مختلف چندان کارآمد و مطلوب نیست؛ بلکه هدف این است که ما با آموزش تفکر و عقلانیتِ نهفته در پس تفکر، بتوانیم کودک امروز را آنگونه تربیت کنیم و رشد دهیم که او بتواند به یک انسان بزرگ و متعالی در آینده تبدیل شود، خود را بشناسد، جایگاه خود در کل هستی را دریابد و بداند برای چه زندگی میکند چگونه باید زندگی کند و در مسیر زندگی به چه اهدافی چنگ زند تا زندگی زنده، پویا، جذّاب و پررونقی را برای خود و دیگران رقم زند و در تلاطمهای پرفراز و نشیب زندگی همچون کشتیهای اقیانوس پیما، استوار و پا برجا ظاهر شود و با هر بادی نلرزد و تحت تأثیر حوادث متعدد روزگار، هر روز، رنگ نبازد و تغییر چهره ندهد. در مقابل آسیبهای روانی و اجتماعی از خود مراقبت و دفاع نماید و سلامت جسمی و روان خود را حفظ نماید؛ زیرا ارزشهای عقلانی و اخلاقی آن قدر در وجودش نهادینه شده باشد که خود را بیارزش نپندارد و بنا به فرمایش مولا علی(ع)، بهای وجود خود را بهشت بداند و خود را به کمتر از آن نفروشد. و با این عزّت وکرامت نفسی که در خود احساس میکند، شهوت و گناه در نظرش پست و حقیر میشود. «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته».
از میان فیلسوفان، اولین بار «سقراط» بود که فلسفه را علم خودشناسی خواند و با فریاد «خود را بشناس.» بشریّت را دعوت کرد تا در درون خود گوهر ناب و خدادادی عقل را کشف کنند و با کمک آن، خود را از وسوسه، شک، گمان و جهل مرکب خلاصی دهند و راه حق و حقیقت را بپیمایند.
و گفتهاند: «سقراط، فلسفه را از آسمان به زمین آورد؛ یعنی ادعای معرفت را کوچک کرد و جویندگان معرفت را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند، بلندپروازی را رها نموده، بخود باید رفت و تکلیف زندگانی را باید فهمید.»
البته همانگونه که قبلا هم تذکر داده شد در آموزش فلسفه و تربیت فلسفی، هدف این نیست که فرد آرای سقراط و ... را بداند؛ بلکه باید با تعمق روی اندیشههای این اندیشمندان و با بکارگیری خرد و تجزیه و تحلیل عقلی خود، هستی را آنگونه که شایسته است بفهمد و بشناسد و با شناخت خود و موقعیتِ خود در هستی، روح متعالی و گستردهای پیدا کند به گونهای که بتواند حق را از ناحق تشخیص دهد و گامهای متعالیتر جهت خداشناسی را طی کند؛ زیرا خودشناسی، مقدمهی خداشناسی است. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»
و آن کسی که به فهم این حقیقت و مقام برسد، به سعادت و کامیابی نهایی و حقیقی رسیده است.
جمعبندی:
در پایان مختصراً آثار تربیت فلسفی در سایهی محوریت خودشناسی بیان میگردد:
1. داشتن تفکر منطقی و خردمندانه در مواجهه با حوادث زندگی؛
2. اعتماد به نفس بالا در انجام امور؛
3. داشتن نظم فکری و عملی؛
4. کسب عزت و کرامت نفس؛
5. داشتن آرامش و امنیت روحی ـ روانی؛
6. آگاهی و بصیرت یافتن دربارهی مبدأ و مقصد هستی؛
7. رشد فکری ـ عقلی و اجتماعی؛
8. رهایی از سردرگمی و داشتن زندگی معنادار و هدفمند؛
9. داشتن انگیزه، امید و عشق به زندگی؛
10. احساس خوشبختی و رضایت از زندگی؛
11. آیندهنگری و وقتشناسی؛
12. داشتن توقعات بجا و منصفانه از خود و دیگران؛
13. شادابی و نشاط در زندگی.