رویش طلایی کوچولوها
 
آیکن گفتگو با ما آیکن چت ایتا آیکن گفتگو با ما
رویش طلایی کوچولوها / نمایش جزییات خبر

صبا قنبری

۱۸ آذر ۱۳۹۷
صبا قنبری

صبا قنبری

من مادر صبا قنبری هستم.

صبا متولد اردیبهشت 1392 است، نحوه آشنایی ما با موسسه به این ترتیب بود که صبا تقریبا یک سال و نیمه بود که رویش طلایی در نمایشگاه اسباب بازی غرفه داشت. من آنجا با رویش آشنا شدم و ثبت نام کردیم و بعد از مدتی با ما تماس گرفتند. اون موقع فقط همایش ها برگزار می شد و کلاس نبود. من همایش ها را رفتم و به شیوه ای که ارائه میدادند خیلی علاقه مند شدم.

من هم همایش های خانم دکتر و هم خانم دکتر مرقاتی را شرکت کردم. همایش ها خیلی خوب بود یعنی من از آنجا جذب شدم. شاید اگر از طریق دیگه ای با موسسه آشنا میشدم خیلی تمایل نداشتم که فرزندم را در کلاس های رویش ثبت نام کنم. ولی همایش ها و روش هایی که خانم دکتر ارائه میدادند در تربیت بچه خیلی تاثیر گذار بود.

قبل از اینکه صبا به دنیا بیاد خیلی دنبال یک روش تربیتی خوب بودم. کتاب میخوندم، از دوستی که داشتیم مشاوره و راهنمایی میگرفتم. ولی صحبت های خانم دکتر را که شنیدم انگار آن مدینه فاضله ای بود که دنبالش بودم. من واقعا خیلی طرز تفکر و روش های ایشون رو میپسندم.

شیوه های تربیتی یا راهکار رفع عادات ناپسند خیلی مفید بود. در خیلی موارد ما واقعا نمیدونستیم چطور باید با بچه برخورد کنیم و در این دوره ها یاد گرفتیم. بعد که کلاس ها را آمدم، انگار سبک و روش تربیتی ما برگرفته از روش رویش شد؛ هم من و هم همسرم از این شیوه ی تربیتی خیلی راضی  هستیم.

تصمیم گیری من برای آوردن صبا به موسسه اینطور بود که من چون همایش ها رو شرکت میکردم شماره های ما رو داشتند و پیامک دادن که میخواییم کلاس برگزار کنیم. باورتون نمیشه که چجوری من تلفن رو پیدا کردم و گفتم من اولین نفرم. چون گفته بودن ظرفیت هامون محدوده. گفتم ما حتما این کلاس ها رو میاییم. یعنی خانم دکتر تاثیری گذاشته بودن که من گفتم بی چون و چرا من دخترم را اینجا میارم. حتی با اینکه ما شمال غرب تهران هستیم ورویش طلایی همیشه سمت شرق بوده ولی با این حال این دوری مسافت هم همیشه به جون خریدم.

اولین چیز مهمی که برای من وجود داشت شیوه رفتار با بچه ها بود که متفاوت از هر جای دیگه بود. من مهد کودک و موسسه های زیادی رو رفته بودم. هر کسی که میگفت من در رابطه با کودک یک سررشته ای دارم مربی میشد، بدون اینکه واقعا بدونه چجوری باید با بچه ها رفتار کنه و چه رفتاری داشته باشه. به نظر من برای یک مربی خیلی سخته که در هر لحظه بداند در برابر رفتار بچه ها چه عکس العملی داشته باشد و خب وقتی دیدم خانم دکتر این شیوه را دارند، اطمینان من خیلی جلب شد. چون مهم ترین چیز برای من رفتار مربی با بچه بود که چجوری میتونه باشه، دلیل دیگه هم همین روش نیمکره ی راست بود که جذاب بود. البته دلیل اصلی همون شیوه های تربیتی بود.

سه سال که صبا اینجا آمد مربی های خوبی نصیبش شد و من خیلی از مربی ها راضی بودم، شاید بهترین مربی های گلچین شده نصیب صبا شدند. من از دو سالگی صبا رو آوردم اینجا و چون خودمون هم سر کلاس بودیم، برای من مثل یک مدرسه بود. سعی میکردم شیوه ای که مربی داره با بچه برخورد میکنه را یاد بگیرم و من هم این روش را داشته باشم.

صبا کلا از بچگی شخصیت مستقلی داشت و دوست داشت کارهایش را خودش بکند و اینجا تقویتش کرد. من توی اطرافیان میبینم کسایی که بچه ی همسن دارند تعجب میکنند و میگن چه قدر خوب صبا همه کارهایش را خودش میکند که به نظرم موسسه در این زمینه خیلی تاثیر گذار بود.

صبا از اول خیلی بچه دقیقی بود. بسیار نکته سنج بود و این را قبول دارم که اینجا تقویت شد. چیز دیگر قانونمند شدنش بود. اینکه بداند در یک سری چهارچوب ها کارها را انجام بده. چون صبا قبلا اینجوری نبود ولی الان تو خونه به ما میگه قانون اینه که مثلا فقط وقتی ساعت 12 میشه ما ناهار میخوریم.

از نظر آموزشی با خیلی چیزهای دیگر آشنا شد. مثلا برای من مهارت های شناختی که بچه ها یاد گرفتن جالب بود. صبا فوق العاده اینا رو دوست داشت، در حدی که یک وقت هایی تو خونه از صبح تا شب برای من کارت میزد: مامان بیا بشین من میخوام باهات شناختی کار کنم. خلاقیتش خیلی شکوفا شد. مثلا داستان میساخت. این تیپ کارها من فکر میکنم که محصول اینجا بوده.

مطمئنم خیلی چیزها مثل حرف زدنش، روشی که داره کارهاش رو انجام میده، خلاقیتی که داره به کار میبره و همه ی اینها قطعا از اینجا تاثیر گرفته، درسته که توش بوده ولی شاید یک دانه ی نهفته ای بوده که اینجا شکوفاش کرده.

از نظر روابط اجتماعی صبا کلا بچه ی کم رو و خجالتی ای هست. من هم همیشه دلم میخواد این بعدش پیشرفت کند و بتواند راحت تر ارتباط برقرار کند و باید روش کار بشه. حتی این جا یکی دوبار با سوپروایزرها صحبت میکردیم خودشون هم میگفتن صبا تو این مورد خیلی بهتر شده ولی همچنان باید روش کار بشه.

به ما گفته بودن در سال 3 بار گزارش میدیم. گزارش دهی خیلی خوبه. گزارش تا حد 90 درصد همونجوری بود که وجود داشت. من برای صبا دنبال مدرسه بودم و جاهایی میرفتیم و چیزهایی درموردش میگفتن که من مطمئن بودم اینطوری نیست و معلوم بود شناختی ندارن و همینجوری میگن ولی اینجا روی بچه ها شناخت خیلی خوبی دارن. به خصوص بچه هایی که از قدیم اینجا هستن. انگار ابعاد وجودیشون برای سوپروایزرها شناخته شده است.

موقعی که همایش ها را می آمدم و هنوز کلاس نبود، هر جلسه هر محصولی که معرفی میشد من خریداری میکردم و خودم تو خونه کار میکردم که به نظرم اثر داشت. هرچند کار سختی بود ولی تا جایی که میشد سعی میکردم باهاش کار کنم. سال آخر چون صبا هر روز می آمد و هر روز باهاش کار میشد خیلی بهتر بود.

من یک دوره بازی درمانی که خانم دکتر گذاشته بودن را شرکت کردم و خیلی مفید بود.

ما تصمیم گرفته بودیم صبا رو برای پیش دبستانی در مدرسه ثبت نام کنیم.؛ولی اون روز دیدم خودش میگه مامان رباتیک چیه؟ یه ذره براش توصیح دادم و خودش گفت دوستام میخوان اون کلاس رو برن و منم دوست دارم. باباش که اینو شنید گفت عیبی نداره، برای تابستون اقدام کردم و توی یک پکیج دو روزه ثبت نامش کردم.

من پارسال چون دانشجو بودم مجبور بودم صبا را بذارم و برم کلاس و برگردم. انقدر گریه میکرد و نمی موند و بی تاب بود... خیلی ماجرا داشتیم! ولی امسال یک دفعه انگار که متحول شد و خیلی به اینجا علاقه مند شد... نه اینکه قبلا دوست نداشته باشه ها ولی میگفت تو هم باش! البته حق هم داشت؛ هنوز کوچیک بود... ولی خب اینجا هم توصیه میکردن شما نرید، اگر هم میخوایید پشت در باشید. امسال یک رشد و جهشی داشت و تنها میموند اینجا و خیلی دوست داشت. من فکر میکنم فضای شادی داشت و خانم صفایی هم خیلی تو این موضوع تاثیر داشتن و بیشتر فضای پرانرژی رو ایجاد کرده بودن. واقعا سروکله زدن با این بچه های شیطون کار ساده ای نیست، تعداد بچه های کلاس هم زیاد بود. ولی واقعا پر انرژی بود و این سطح انرژی بچه ها رو بالا نگه میداشت و صبا از این بچه هایی نیست که آروم یک گوشه ای بشینه و همش ورجه وورجه داره و انرژیش زیاده و واقعا بهش خوش میگذره، من احساس میکنم به خاطر همینه که همچنان  دوست داره بیاد رویش. پنجشنبه و جمعه ها صبح بلند میشه میپرسه: رویش دارم امروز؟ برای خود من هم واقعا عجیب بود که انقدر این علاقه منده و فکر میکنم دلیل عمده اش همین شاد بودنه و اینکه همه چیز در قالب بازیه... آموزش مستقیم نیست. یه وقتایی میگفت من امروز فلان چیز رو دوست نداشتم و من می فهمیدم یک ذره امروز آموزش مستقیم شده و خوشش نیومده. صبا آموزش غیر مستقیم و در قالب رو دوست داره.

سیستم جداکردن مادرها از بچه ها خیلی خوب بود. توصیه خانم دکتر در همه چیز این بود که همه اتفاقات در زندگی بچه ها باید به تدریج اتفاق بیفتد. من تو صبا این تدریج رو دیدم و از 2 سالگی ما توی کلاس بودیم؛ سال بعدش ما پشت در نشستیم و به راحتی صبا امسال جدا شد. من خیلی نگران بودم که نکنه جدا نشه نکنه خیلی وابسته باشه چون اونجوری هم نبود که خیلی به من وابسته باشه ولی دوست داشت حضور داشته باشم. این روال گویا باید طی میشد که من داشتم زورکی زودترش میکردم که درست نبود.

من طبق همین توصیه تدریجی خانم دکتر صبا رو از شیر و پوشک گرفتم و سعی کردم همه ی این روش هایم همینطوری به تدریج باشه.

حقیقتا من و همسرم واقعا از اینجا راضی هستیم. کم پیش میاد آدم انقدر رضایت بالایی از جایی داشته باشه. من آدم سختگیری هستم ولی واقعا از اینجا راضی بودیم وهمیشه هم دعا میکردیم برای همتون که آنقدر زحمت میکشید و دغدغتون واقعا بچه ها هستن. خیلی جاها شعارش رو میدن ولی واقعا اینجوری نیست و دنبال بیزینس هستن و امیدوارم همینطوری بمونید.

اگر نقاط ضعفی وجود داشته برای من مهم نبوده... ساختمون خیلی شیک و آنچنانی باشه، واقعا این ها برای من مهم نیست... من روح بچه ام برام مهم تر هست تا چیزهای ظاهری. اون چیزی که در درون و فکر رویش وجود داره و میخواد اینا رو ارائه بده و داره این کار رو به خوبی هم انجام میده و ان شاالله که موفق باشه.

یک چیز دیگه هم که میخواستم بگم...البته تا الان روش انتخاب مربی ها خیلی خوب و هوشمندانه بوده، دلم میخواد و امیدوارم که برای آیندگان هم همین ادامه داشته باشه چون خیلی تاثیر داره. اگر به نظر من توی این موضوع احمال کوچولویی بشه، ممکنه که رویش اون جذابیتش را و آنچه که در درونش نهفته است را میخواد ارائه بده از دست بده. به نظرم انتخاب و تربیت مربی ها خیلی مهمه.

 

تعداد بازدید : ۱,۳۹۷

نظرات بینندگان

نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید