رویش طلایی کوچولوها
 
آیکن گفتگو با ما آیکن چت ایتا آیکن گفتگو با ما

تربیت جنسی کودکان

 
تربیت جنسی کودکان
فرزندان ما نه تنها گرفتار بیماری های جنسی که گرفتار بیماری های روانی شدید خواهد شد که می تواند کاملا زندگی او را تحت شعاع قرار دهد. متأسفانه در همه ی این موارد بچه ها احساس می کنند که تقصیر و گناه از جانب آن ها است

تربیت جنسی کودکان

فرزندان ما نه تنها گرفتار بیماری های جنسی که گرفتار بیماری های روانی شدید خواهد شد که می تواند کاملا زندگی او را تحت شعاع قرار دهد. متأسفانه در همه ی این موارد بچه ها احساس می کنند که تقصیر و گناه از جانب آن ها است . رفتار آن ها ، لباس آن ها، حرف آن ها، حالات آن ها،‌بازی که قبول کرده اند یا پیش نهاد کرده اند، فرصتی که به جهت تنها بودن به وجود آورده اند یا مواردی از این قبیل دلیل اصلی و علت اساسی برای این اتفاقات هست. به همین جهت است که در آن ایام و مدتی بعد از آن وقتی متوجه آن می شوند با احساسی از گناه و حقارت و شرم همراه می شوند و به همین جهت است که برخی از اوقات و متأسفانه حالت خودتباهی و خود تنبیهی پیدا می کنند. بسیاری از اوقات بچه ها خودشان را از بازی و یا از کاری محروم می کنند . احتمالن در لذتی را به روی خودشان می بندند ، برخی از اوقات برای مشغول کردن ذهنشان دست به خواندن درس به گونه ای غیر عادی می زنند و یا احتمالن در تخیلات و تصورات خودشان آن چنان غوطه می خورند که بتوانند واقعیت را و خودشان را به گونه ای که دوست ندارند فراموش کنند. به همین جهت است که هیچ پدر و مادری بین سه تا هفت سالگی نمی تواند ماجرای بودن فرزندش را با بچه ها و یا افراد بزرگ سال بر اساس اصول کلی استوار کند.فقط به صرف این که این ها فامیلند یا احتمالن از شهر بزرگ یا ده کوچکی آمده اند و یا به مبانی اخلاقی و مذهبی باور دارند به هیچ وجه نمی توان خاطر را آسوده کرد. در مخصوصا مناطق روستایی از آن جا که بچه ها روابط حیوانات را می بینند و معمولا تعداد اتاق ها کم بوده و چون زودتر از موقع در محیط شهری مردم می خوابند ،‌بچه ها هم چنان خوابشان نمی برد و یا اگر متوجه شدند ممکن است خودشان را به خواب بزنند،‌خبر از روابط پدر و مادر پیدا می کنند و متأسفانه در این موارد می تواند آسیب شدیدی بر فرزند من و شما به خاطر عدم توجه و رعایت من و شما به موضوعاتی از این قبیل را موجب بشود. به همین جهت است که سن سه تا هفت سالگی که کودک به مقدار زیادی در این زمینه ها کنجکاو هست ،‌پدر و مادر باید نهایت مراقبت را انجام بدهند و داشته باشند و به هیچ وجه در این گونه موارد با امیدوار و خوش بین بودن نباید با موضوع برخورد کرد ،‌بلکه واقع بینانه و از جانب احتیاط همیشه باید قدم برداشت. به هر حال کودک سه ساله علاوه بر این که تمایلات و توجهاتی دارد، تنها نسبت به بدن از نظر جسمانی توجهی ندارد،‌بلکه او برایش کوچک و بزرگ بودن آدم ها، ضعیف و قوی بودن آن ها،‌کوتاه و بلند بودن آن ها هم اهمیت پیدا می کند و از آن جایی که خودش را حقیر و ناچیز می بیند و احساس بدی هم دارد،‌همه دست به دست هم می دهد و گرفتاری و مشکل خودش را در بزرگ نبودن یا کوچک بودنش می بیند. به همین دلیل است که برای یک یا دو سه سالی اشتیاق عجیبی به جهت بزرگ شدن دارد و مایل هست و آرزو می کند که صبح برخیزد و بزرگ شود و یا به زبانی یکدفعه  بزرگ بشود. آرزویی که در کودکی به صورت بسیار جدی است و به همین جهت است که برخی از اوقات اگر مثلن سه سال و نیم یا چهار ساله هستند و دیگری آن ها را فقط سه ساله بخوانند می توانند سخت برآشفته شوند و احساس بدی داشته باشند ،‌اما کودکان در حالی که توجه به دیگران دارند و در حالی که بزرگی دیگران و مخصوصن پدر ومادر را متوجه هستند به این نتیجه می رسند که از دیگران جدا هستند و این جدایی را معمولن با مفهوم تنهایی همراه می کنند. به یک باره متوجه می شوند که برخلاف دوران دو تا سه سالگي که تصور می کردند محور و مرکز خانواده هستند و غیر از آن ها وجودی در جهان نیست و این حالت خودمدار و خودمحور و خودشیفتگی به گونه ای بود که آن ها را تاحدودی از حضور و وجود دیگران آزاد می کرد و راحت می گذاشت، از حدود سه –سه و نیم سالگی متوجه می شوند که پدر ومارد به هم توجهی دارند یا به سایر بزرگ سالان یا خواهران و برادران. مخصوصا اگر نوزادی به خانه تازه وارد شده باشد، به یک باره احساس می کنند که پدر و مادر را از دست داده اند و به نوعی از آن ها که همیشه خودشان را با آن ها یکی می دانستند جدا شدند. در یک چنین شرایطی است که بچه ها احساس حسادت شدید می کنند و این حسادت شدید همراه با مالکیتی که هم چنان با آن هاست و مالکیتی که وجودشان و پدر و مادر را به نوعی با هم در می آمیزد برایشان اهمیت ویژه و بسیار مهمی دارد ، سبب خواهد شد که حسادت آن ها به نوعی به مفهوم رقابت کشیده شود و نه تنها حسادت کنند بلکه درگیر رقابتی بشوند و این رقابت را به مسابقه ای تبدیل کنند و از این مسابقه پیروز بیرون بیایند. به همین جهت است که برخی از اوقات مایل هستند که بین پدر و مادر فاصله ای به وجود بیاورند،‌در وسط آن ها می نشینند و از آن ها می خواهند که از هم فاصله بگیرند. برخی از اوقات وقتی که متوجه می شوند پدر و مادر همدیگر را می بوسند احساس ناراحتی می کنند و به بهانه هایی مسائل و مشکلاتی را بعدها  به وجود می آورند. و آن میل انحصار گری خودشان ،‌این که پدر و مادر هر دو فقط از آن من هستند ،‌به یک باره وجود آن ها را بر هم می ریزد و گرفتارشان می کنند. جالب این است که در خانواده هایی که به نوعی تک همسری هستند و یا فرزند با مادر و پدر تنها زندگی می کند و پدر یا مادر خودشان را در کنار خودشان ندارند،‌این میل به مالکیت و انحصار گری صرف نظر از حتی جنس بچه و پدر و مادر بسیار شدیدتر هست ،‌به طوری که هر گونه ارتباط حتی ارتباط با خویشاوندان در حالی که در آن رابطه یا خبری نیست را بچه ها بسیار بد و آزاردهنده تلقی می کنند،‌اما اگر کار به دوست پسر و دختر پدر و مادر بکشد ،‌معلوم هست که تقریبن همه ی بچه ها احساس خوبی در این زمینه ندارند و با وجودی که ممکن است این افراد با مهربانی و براوردن نیازهایشان به نوعی خودشان را به آن ها نزدیک کنند،‌هم چنان وقتی که انحصار گری آن ها را به نوعی به خطر می اندازند،‌نه تنها آن ها را دوست ندارند،‌نه تنها مایل نیستند پدر و مادر را با آن ها شریک بشوند،‌بلکه برخی از اوقات آن ها را متجاوزین می بینند که در تحلیل نهایی با آمدن خودشان رابطه ی بین پدر و مادر با فرزند را بر هم می زنند و احتمالا پدر و مادر را برای خودشان برخواهند داشت . چنین احساس و نظری هست که برخی از اوقات بچه ها را به نوعی خیال پردازی یا حالات بد و یا اضطراب های شدید می کشاند و به همین جهت است که تا زمانی که پدر و مادر که حق دارند بعد از احتمالن از دست دادن یا نداشتن همسر ازدواج کنند و مایل هستند با زن یا مرد دیگری ازدواج کنند،‌آن زمانی باید آن مرد یا آن زن را به زندگی راه بدهند که خیالشان کاملا آسوده شده،‌تصمیم قطعی و نهایی خودشان را گرفته اند و احتمالن با این آدم ازدواج خواهند کرد. والا رفت و آمد افراد مختلف و متفاوت  و یا گفت و گو درباره ی این که ممکن است چنین فردی احتمالا با ما زندگی کند و یا با من ازدواج کند بسیاری از اوقات دنیای ساده و نسبتا آرام کودکی را در هر سن و سالی ،‌مخصوصا تا دوازده –سیزده سالگی بر هم می ریزد. به همین جهت است که بچه ها احساس بیش تری درباره نزدیکی خودشان با پدر و مادر دارند،‌از ایام خوش گذشته به نوعی یاد می کنند،‌به عکس های گذشته مراجعه می کنند،‌آرزوی ان دوران را و بازگشت و برگشت دارند، برخی از اوقات اگر پدر ومادر از هم جدا شده باشند به دنبال یافتن راه یا آرزو و دعایی هستند که پدر و مادر را دو مرتبه به خانه برگردانند و در نتیجه شرایطی به وجود آورند که این همه احساس خطر را به نوعی از خودشان دور کنند. به هر حال حدود سه سال و نیم این خشم نسبت به دیگری افزایش بیش تری پیدا می کند و بچه ها نوعی جنگ را با پدر و مادر در جهت داشتن رابطه ی آن ها با هم پیدا می کنند ،‌به این معنا که وقتی پدر و مادر را خوب می بینند،‌به نوعی مایلند در این کار اخلال و اختلال انجام دهند وقتی که خیلی بد می بینند کوشش می کنند که آن ها را به هم نزدیک کنند و بنابراین دو گانگی و تضادی را بین سه تا چهارسالگی در این زمینه تجربه می کنند. به هر حال آن چه که هست و در این باره می دانیم ، این هست که کودک در این زمینه تصورات و تخیلاتی دارد که نه برای خود او روشن است و نه توان ابراز و بیان آن را دارد و می تواند برایش کاری بکند. اما حدود 4 سال یا کمی بعد از آن آهسته آهسته احساس دیگری در کودک پیدا می شود که از نظر فیزیکی تحریک می شود ،‌اما از نظر روانی زمینه هایی را فراهم می کند که آن را به عنوان راه حلی بشناسد و آن این است که اگر من به عنوان پسر به مادر نزدیک و نزدیک تر بشوم و یا اگر من به عنوان یک دختر به پدرم نزدیک و نزدیک تر بشوم،‌حال که رابطه ی دوستی به رابطه بین دو جنس مخالف منجر شده،‌احتمالا توان آن را پیدا می کنم که بتوانم جایگاه و پایگاهی برای خودم پیدا کنم و بنابراین و از این جاست که به یک باره پسر و دختر در حالی که نوعی از تمایلات جنسی در آن ها رشد پیدا کرده و حالات ویژه ای پیدا کرده اند،‌از نظر روانی هم به دنبال راه حل ساده ای می گشتند ،‌آن را به یک باره برای خودشان اساس و مبنا قرار می دهند . بنابراین کوشش می کنند که به پدر و مادر از جنس مخالف نزدیک شوند. معلوم هست که این احساس در برخی از بچه ها بسیار شدید و طولانی و در بعضی دیگر بسیار خفیف و کوتاه مدت است. ولی تقریبا مطالعات نشان می دهد که بیش تر مردم حدود 4 تا 6 سالگی گرایشی به سمت والدین از جنس مخالف پیدا می کنند که این گرایش جنبه ی جنسی و حس دارد. یعنی پسر بچه کوشش می کند که به گونه ای بدن مادرش را به صورتی ببیند. بنابراین در وقت تعویض لباس مادر خودش را به اتاق می رساند واگر مطلع باشد که مادر از این کار خوش حال نیست‌ و یا دیگران این کار را دوست ندارند،‌آن را به صورت زیرکانه از طریق نگاه در آینه به جای نگاه مستقیم انجام می دهد. احتمالن در وقت حمام مادر خودش را به آن اطراف می رساند،‌در ها را باز می گذارد که بتواند آن را ببیند،‌یا به بهانه ی شیء‌یا کاری خودش را به مادرش نزدیک می کند. احتمالن در وقت خواب مادر برخی از اوقات سراغ او می رود،‌لباس او را کنار می زند تا بدنش را ببیند و این کار را ممکن است نسبت به افراد بزرگ سال دیگر هم بکند اما با مادر این کار شدیدتر هست.برخی از اوقات در وقت این که مادر او را می بوسد، دستش را به بدن مادر نزدیک می کند و بنابراین علاوه بر بوسیدن او را به نوعی حس و احساس می کند. بهانه هایی می تراشد که من می خواهم با تو حمام بروم یا تو من را حمام ببر. از مادرش انتظار دارد که نه تنها او را بشوید ،‌خشک کند و از این بابت احساس نزدیکی می کند. دختر بچه چنین حالتی را نسبت به پدر می تواند پیدا کند،‌ولی معمولا جنبه ی رمانتیک و به نوعی ذهنی او قوی تر است. به بوی بدن پدر، احتمالن به موی سینه ی پدر ،‌به این که به دامن او برود یا در آغوش پدر باشد،‌یا  بر روی گردن او سوار شود یا بر روی پای او قرار بگیرد توجه ویژه ای پیدا می کند. مایل است که در منزل را او به روی پدر باز کند و به جای همه او به پدر خوش آمد بگوید ، پدر را ببوسد و در آغوش او بماند. در حقیقت به نوعی در آغاز و اگر می توانست تا پایان پدر را برای خودش داشته باشد. هم چنان به بهانه ی تعویض لباس پدر در آن اطراف قرار می گیرد،برخی از اوقات از پدرش را می خواهد که لباسش را بر تن کند یا در کار حمام و شست و شوی او دخالت کند. به هر حال دختر بچه هم مانند پسر بچه ولی به مراتب خفیف تر و کوتاه تر کوشش می کند که به نوعی به پدر خودش نزدیک بشود. معلوم هست که هیچ اتفاقی هیچ وقت نمی افتد ،‌اما در دنیای ذهنی کودک این ارتباطات برای او کفایت می کند که به نوعی خودش را به پدر و مادر نزدیک ببیند و احساس مالکیت بکند و برای تثبیت این حالت کوشش می کند پدر و مادر را از هم جدا کند. بنابراین در حالی که برخی از اوقات واقعا خوابش نمی برد یا  در نیمه ی شب بیدار می شود،‌خودش را به اتاق و رخت خواب پدر و مادر برساند، اصرار می کند که در میان آن ها بخوابد و گرچه کوشش می کند که خودش را کاملا بی توجه و بی اعتنا نشان دهد،‌آهسته آهسته به سمت والد یا والدین از جنس مخالف حرکت می کند و گرچه برخی از اوقات به دلیل شدتی که این احساس و بد بودنش دارد و ممکن است در این مینه بخوابد،‌حداقل خوش حال و راضی است که رقیب را ازصحنه بیرون کرده و شرایطی را فراهم کرده که نگذارد اتفاقی میان آن ها بیفتد. بنابراین و متأسفانه بسیاری از اوقات آمدن بچه ها به اتاق خواب به جهت کنجکاوی،‌به جهت کنترل و به جهت باخبر شدن از روابطی است که پدر و مادر با هم دارند و به هیچ وجه دلیل ترس که معمولا بیان می کنند و یا تنهایی ،‌یا میل بودن با پدر و مادر ،‌والد از جنس موافق نیست ، بلکه فقط به جهت دور بودن یا دور کردن پدر و مادر از یک دیگر و خاطر در این باره آسوده داشتن است.

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید